بگـم سـلام دل میگیــره
بگم علیـــک دل میمیــــــره
فقط میگم دوست دارم این جوره کـه دل آروم میگیــــــره!
سلام دوستای گل بهشتی قبل اینکه بخوام گوشه ای از خاطرات زندگیمو براتون بنویسم خودمو معرفی میکنم من نیلوفرم عشق صابی همونی که خاطره ی خوب و لذت بخش عاشقیمونو براتون بازگوکرده منم میخوام از طرف خودم لحظات شیرین و تلخ زندگیمو براتون بنویسم
عشق حدیث نامشروع نفس پرستی نیست
عشق بدآموزی نیست
عشق واژه ی گران بهاست که فقط دلداه ارزش آن را داند، پس عشق را باید شناخت سپس سررشته کلام از او به میان آورد
من از عشق تو آفریده شده ام
من متولد چشمان قشنگ توام
من زاده احساس تشنه آلود توام
بی تو خسته ام
دل شکسته ام
اسیر دردم
بی تو هیچم هیچ
بگذار نباشم ...
باید از محشر گذشت
این لجنزاری که من دیدم سزای صخره هاست
گوهر روشن دل از کان جهانی دیگر است
عذر می خواهم پری
من نمی گنجم در آن چشمان تنگ
با دل من آسمان ها نیز تنگی می کنند
روی جنگل ها نمی آیم فرود
شاخه زلفی گو مباش
آب دریاها کفاف تشنه ی این درد نیست
بره هایت می دوند
جوی باریک عزیزم راه خود گیر و برو
یک شب مهتابی از این تنگنای
بر فراز کوهها پر می زنم
می گذارم می روم ناله ی خود می برم
درد سر کم می کنم
چشمهایی خیره می پاید مرا
غرش تمساح می آید به گوش
کبر فرعونی و سحر سامریست
دست موسی و محمد با من است
می روی ، وعده ی آنجا که با هم روز و شب را آشتیست
صبح چندان دور نیست...
شهریـار